نور امید
نور امید
هر سال همین روزها، نور امید جدیدی در خانه میافتد.
نوری که تا پیش از هفته آخر شهریور، روی دیوار اتاق خواب میافتاد، در هفت روز آخر ماه، روی دیوار پذیرایی میافتد و از هفته سوم مهر، هر بعدازظهر ، قسمتی از دیوار خانه، رنگ میگیرد
طیفی از زرد و نارنجی، روی کتابخانه کوچکم میافتد و من از همین تغییر کوچک در دیوار خانه، وقتم خوش میشود که پاییز میآید.
نمیدانم این سرخوشی و سرمستی شروع پاییز از کجا در دلم میجوشد.
از جشنواره رنگهای گرم که در خیابان به پا میشود یا از خوشحالی عظیمی که مهر میآید، اما من سالهاست که دیگر محصل نیستم! یا...یا...یا... نمیدانم!
اما هرچه که هست، آغاز خزان هم در دل من، مثل خیلی دلهای دیگر، حادثه باشکوهی است در بیرون، که حال درون را سامان میبخشد.به اعتدال میرساند. اعتدال! خودش است! هیچ واژه دیگری مناسب حال روحیام مقارن شروع پاییز نیست.
انگار همهچیز میزان میشود و موزون.
در کتاب جغرافیای کدام سال بود که از «اعتدال پاییزی» میخواندیم؟
از همانجا مهرش به دلم نشست یا شاید از همانجا مهر نشستهاش بر جان را کشف کردم.
سالهاست که دلم به وقت پاییز گره میخورد در اعتدال پاییزی زمین؛ همان وقتی که آدم در تماشای آسمان خیال میکند خورشید به گرد زمین طواف میکند و معلوم است وقتی خورشید به دور زمین بچرخد، هر چیزی در جان من جای خودش را مییابد:
عشق، ایمان، خرد، مرگ، زندگی، فلسفه...
تکلیف این دل، دستکم در نقطه اعتدال پاییزی معلوم است
میتواند همزمان دل دهد به عشق و ایمان، میتواند همزمان دل دهد به مرگ و زندگی...
زمین را سپاس که چرخنده است
و دل را سپاس آن گاه که بنده زمان است و زمین!